وقتی که خیال بود و تشویش نبود

یکرنگی من مصلحت اندیش نبود

با چند خط ساده و رو راست، دلم

نقاشی کودکانهای بیش نبود...


 

پ.ن: این گونه است ماه...

 

پ.ن:

قدری بخند

که باغ از نسیم پُر شود

قدری بتاب

در پنجره!

 

پ.ن : می گفت: می خواهم به جایی بروم که کسی مرا نشناسد

گفتم: بیا اینجا ! من آنجا هستم!

 

.

..

هر چند که سال هاست آن جا هستم...
عاشق تب دار نیمه شب های حلال

من اینجا هستم!

نظرات 4 + ارسال نظر
رها شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ق.ظ

بسیاااااار زیبا


مبارکت باشد این ایام مبارک

علیرضا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ب.ظ

ماه قشنگ است... محمد
به قشنگی تو

Bdel دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:09 ب.ظ

هوالله.
شدیداً آرزومندم به زودی ِ زود مُحرم در حریمش بشید و انشاءالله مَحرم.
حافین حول العرش...
اگر استجابت شد، از لطف و کَرَم ِ خودشون بدونید، اگر هم خدای نکرده دیر و زود داشت، از دخالت ِ ما!
.
(ماه رمضونه، ما هم توی دعاهامون عرفان ِ غلیظ دود می کنیم!!!)

فاروق سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ق.ظ

باسلام مرا نمی شناسی اما به بلاگ ات اعتیاد پیدا کردم.خیلی زیباست(البته به نظر من)چند روزی کار داشتم سر نزدم گم ات کرده بودم.عیدقربان عرفه و عید غدیر را تبریک می گویم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد