گفت: ای عاشق دیرینه ی من خوابت هست؟



نظرات 5 + ارسال نظر
مسافری از دیار غم یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 ب.ظ http://mohbat.blogsky.com/

اول هر چی سلام

خوشحال میشم به محفل بی ریا عاشقانه ها بیایی و اگه خوشت اومد همدیگر را لینک بزاریم تا در این دنیا جدیدمون( دنیا وبلاگها دنیا زمزمه ها دنیا دل تنگی ها دنیا حرفای نگفته دنیا الکی خوش بودنها ) با کلام عشق هم صدا بشیم... تا فریادهای دلهای زجر کشیده مان به گوش همه اهالی دهکده عشق برسه و در اوج نبودن سعی کنیم باز هم باشیم به دور از هر گونه هیاهویی... منتظرت هستم اگه عاشقی یا علی... التماس دعا...

vb دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:47 ق.ظ

جالبه چون من می خواستم دقیقا همین پست دیروزت رو بذارم!

Bdel دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:24 ب.ظ

هوالله.
هر وقت اومدیم اینجا، تضّاد ِ نامحسوسی که بین دل "آرام" و "wave" به چشممون اومد، چند لحظه ای مشغولمون کرد!
.
.
.
اشدا علی الکفار رحما بینهم
.
.
.
و احتمالا گفتم:
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟

ن سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ب.ظ

شاعری وارد دانشکده شد دم در، ذوقش را به نگهبان داد

MB سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:02 ب.ظ

شاعری وارد دانشکده شد
ذوق خود را دم در
به نگهبانی داد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد