بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد

از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد

مُردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد

گفتم روم و به خواب و ببینم جمال دوست...
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد



این عکس رو که دیدم
خیلی دردم اومد
خیلی!

گاهی فکر می کنم
تمام لذت دنیا به یک بوسه تمام است.

نگاه کن!

نظرات 12 + ارسال نظر
هومن جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ق.ظ

زیبا بود محمد

[ بدون نام ] جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ق.ظ

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد...

عطش جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ق.ظ http://noorian.blogsky.com

سلام و تبریک به مناسبت ایام میلاد امام رضا
خیلی تصادفی از روی صفحه اول سایت پیدات کردم بابا شما تو بلاگ اسکای هستی و ما اینجا اینقدر غریبیم
خیلی زیبا و لطیف مینویسی اگه وقت کردی یه توک پا تا کلبه خرابه ماهم بیا و نظرت رو بگو و اگه دیدی قابله تبادل لینک کنیم.
امیدوارم این دیدار به اینجا ختم نشه از بروز شدنت باخبرم کن.
منتظرت هستم
عطش
یاعلی

صادق جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:48 ق.ظ

محمد اعصاب خودت رو الکی خرد نکن. تا من می رسم فقط زنده بمون

Bdel جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ

هوالله.
سخت دلم را به درد آوردید و این بابت بی حد سپاسگزارم که قدری بیشتر دردمند می گردم...
.
.
.
تا باشه از این دردها باشه!
گاهی می ارزه به تمام ِ عافیت‌طلبی‌ها!

[ بدون نام ] جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام.تقریبا همیشه عکسهات عالیه.میخواستم چند تا عکس خوب برات بفرستم اما آدرس ایمیلتو پیدا نکردم.اگر دوست داشتی بگو تا بفرستم. (:

MB جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:03 ب.ظ

ممنون!

هومن جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ب.ظ

خواهش میشه :دی

فطرس جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ

آشفته کن ای غم دل طوفانی ما را
انکار کن ای کفر مسلمانی ما را
شوریده سران صف عشقیم مگر تیغ
مرهم بنهد زخم پریشانی ما را

.
این زخم پریشانی رو تو ملتهب تر کردی
اره خیلی درد داره
خیلی
.
.
اتل‌ متل‌ توتوله
چشم‌ تو چشم‌ گلوله
اگر پاهات‌ نلرزید
نترسیدی‌ قبوله

دیدم‌ که‌ یک‌ بسیجی
نلرزید اصلاً پاهاش
جلو گلوله‌ وایستاد
زُل‌ زده‌ بود تو چشاش

گلوله‌ هم‌ اومد و
از دو چشم‌ مردونه
گذشت‌ و یک‌ بوسه‌ زد
بوسه‌ای‌ عاشقونه
.
بوسه ای عاشقونه

.

ای زخم شکوفا بگشا در سحر وصل
گلخانه در بسته پیشانی ما را

با یه
بوسه عاشقونه...

Smmُ شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ق.ظ http://landlord.persianblog.com

سلام حاجی ،
می گم اولش این عکسه نمی اوومد ، کلی دپ زدم... :دی
موافقم

فاطمه.س شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ب.ظ http://zeytuoon.persianblog.com

هر چند من از متن های حتی کمی ادبی سر در نمی‌آورم اما با این حال تا دیدم به یاد این شعر افتادم:
خنک آن قمار بازی که بباخت آن‌چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

yegane دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:32 ب.ظ http://yeganeyeroozegar.persianblog.com

((در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند.................الغیاث))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد