گلویم
شلاق خورده ی کبودی هاست
و مهر سجده ام
مزاری گمنام زیر ثانیه های نامی ِ حسرت!

از دیروز ِ بی کسی
تا چشمهای امروزی ات
چند قرن حیرت نوری فاصله دارم؟!



دوری
پا درمیانی می کند
  و مرا می سازد
برای مبتداهای به تأخیر مبتلا!

دستم به سمت ِ اسم تو می پیچد
و من می ترسم
خاکستری شوم
که بوی اناالحق داشت!

سید حسن حسینی
- از شرابه های روسری مادرم-

پ.ن : ربنا !
لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا
ربنا !
و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا
ربنا!
و لاتحملنا ما لا طاقه لنا به
و اعف عنا
و اغفرلنا
و ارحمنا
انت مولانا ...
فانصرنا علی القوم الکافرین!
--------------------------------------

پ.ن : جرم من این بود که صدای فرشته ها را جدی نگرفتم!
در دنیای فرشته ها کسی را که چشمی نباشد که مستش شود
حد میزنند...
اولش درد ندارد نمی فهمی!
اما چند روزی که بگذرد
درد می گیرد
آنقدر که از رنگ شراب هم دلم خون است!

هزار باره عهدی که از عهده اش بر نیامدم!
باشد ولی لطف تو بیش از رسوایی من بود
مگر صدای - انت ولیی فی الدنیا و الآخره - ام را نشنیدی
انت مولانا!
یعنی اگر تو از من چشم رحمت برگیری به کجای این شب تاریک
بیاویزم؟
خدایا!
بر بنده های پشیمان و گریان
لطفت و لطافتت و رحمتت را فرو فرست!

ان ربی لسمیع الدعا