چه غریب ماندی ای دل
نه غمی نه غم گساری!
نه به انتظار یاری
نه ز یار انتظاری
!



پ.ن : به شب شباهت چشم تو  اتفاقی نیست
نشانه ایست که روزم سیاه خواهد بود!

پ.ن :‌ هر کس یه شیرین کاری می کرد وقتی میرفت پای تخته
منم تمام مدت فارسی حرف زدم!

پ.ن :‌
از دیروز نه اورکات ( یا وسایل محترقه ی مشابه!) نه چت و نه هیچ چیز دیگر.
گاهی ایمیل بنا به ضرورت!


پ.ن : وقتی روزگار ، تنها می خواهدت ... یاری اش می کنم
همیشه برگ برنده ی من در برابر سرنوشت استقبال از تمام تلخی هاش بوده
گاهی در تلخی او را به دنبال می کشیدم
گاهی تمام روز را حسرت می خورم برای دیروزهای همهمه و شلوغ!
و گاهی به سکوت مرگبار خودم افتخار می کنم که هیچ کس اینگونه خود را
به دست سرنوشت های عجیب نسپرده بود!
مرگ تبدیل به ویرگول بزرگی شده است
آی که منتظر جمله های معترضه ام
از آن دست که :
« خواهم بار دیگر با تو به صحرا رفتن...
ای رفته بیا
تا نروم از دست
این زخمه ی غم تار دلم بشکست...»

نظرات 20 + ارسال نظر
MB چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:15 ق.ظ

رسیدن به سادگی بسیار دشوار است. اما تظاهر به پیچیدگی بیش از آنچه در نظر آید، سهل است. سادگی عین زیبایی است و پیچیدگی متظاهرانه عین زشتی است. پیچیدگی فیلمسازانی چون تارکوفسکی به آن علت نیست که آنها حرف بزرگی برای گفتن دارند. درست، بالعکس، این پیچیدگی متظاهرانه از آنجا منشاء می‌گیرد که آنها خودشان به حقیقت نرسیده‌اند.


مرتضی آوینی


vb چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:40 ق.ظ

mmmmm...

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ب.ظ

سرفتنه دارد دگر روزگار من و مستی و فتنه‌ی چشم یار

شبنم چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:42 ب.ظ

چقدر دلم انسانهای بزرگ رو میخواد... خیلی دلم گرفته...از همه چیز مد روز این دانشگاه...چند روز پیش بلاخره رفتم و برای اردوی جنوب ثبت نام کردم...حقیقت همانجاست نه؟! ساده و عاشقانه...

خرچنگ زاده چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:51 ب.ظ http://kharchangzade.blogfa.com

فکرش را بکن پرزنتیشن را با بسم رب الشهدا و الصدقین... آغاز کنی! چه ولوله ای به پا می شود.

MB چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:09 ب.ظ

برای اردوی جنوب خواهم نوشت...
هنوز وقتش نشده...!

به هاتف :

البته بقیه هم داشت این پست
گذاشتم یه وقتی که انگیزه ی شخصی نداشتم
بذارم...

فکر نکنم کار خوبی باشه!
اینجا استاد به هر کس که می رفت پای تخته
یه تیکه ای چیزی می انداخت!
مثلا به یکی از همکلاسی ها گفت
در حالت مست باهوش تری! :دی

من که رفتم
ظاهرم رو که دید ( مخصوصا این ظاهر جدید!)
گفت :
آر یو مسلم؟
من گفتم :
آی ویش!

دیگه هیچی نگفت!

JaSa چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:13 ب.ظ

ظاهر جدید؟!

دکتر متین چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ

چه کلاس خوبی کاشکی ما هم زنگ شیرین کاری داشتیم:دی

شاعر میگه:
بهار بهار بهار اومد دوباره...

این آخرین تجویزم بودا :دی

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:41 ب.ظ

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان...
که...

هومن چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:50 ب.ظ http://aaftab.blogfa.com

« خواهم بار دیگر با تو به صحرا رفتن...
ای رفته بیا
تا نروم از دست
این زخمه ی غم تار دلم بشکست...»

هومن چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ب.ظ

۳ تا :دی

vb جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ

Hooman jan ye filme jadid oomade ke man hatman tosie mikonam
boro bebin
baraye roohiat kheily khoobe ;)

emsesh 300 hast o majeraye jang iran dar zamane khashayar shaahe...
dirooz hameye gisheha por boodan
va hameye blit ha dar amricaye shomali frookhte shod ;)
:D

هومن جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

My dear friends



As some of you may have heard, recently the Warner Bros. Pictures has made a movie about the famous battle of Thermopylae between Persians and Greeks at 480 B.C called 300. In this movie the Persians were pictured as some monstrous savages and animals. My friends have created a petition against this unethical action. Please join us to sing it and forward it to all people you know as well. You can find the petition online at:

http://www.petitiononline.com/wpci96c/petition.html

MB جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ق.ظ

ایول!
بابا چی امضا کنین :دی
بی خیال
اتفاقا همین پست یک قسمت داشت
که خطاب به هومن بود و می گفت:
آقا اینقدر به اینا سعی نکن ثابت کنی
ما هم واسه خودمون آدمیم
و داریوش کی بوده
و خشایار چندم فلان کار رو کرده
و اصفهان نصف جهونه و ...

آقا بی خیال
حساس نباش!

Z.M جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ب.ظ

در دنیا ادم هایی هستند که به ظاهر زنده اند ، نفس می کشند ، را ه می روند ،حرف می زنند ،زندگی می کنند ، اما در حقیقت اسیر دنیا ،برده زندگی و ذلیل حواث هستند .اینان برای انکه نمیرند ان قدر خود را کوچک می کنند که گویا مرده اند .اما انسان های ازاده ممکن است کوتاه زندگی کنند ولی تا انجا که زنده هستند به راستی زندگی میکنند و بااختیار خود نفس می کشند محکوم اراده دیگر ی نیستند دیگران تسلیم او هستند ..شهید چمران .

باران جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ب.ظ http://Yadebaran.PersianBlog.Com

سلام. این بحر مواج(!)ساحل ندارد... یاعلی

هومن شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

حاج محمد عزیز سلای :دی
خیلی چاکرم
من با اون بخش اورکات تو پست قبلی خیلی جواب گرفتم :دی
ایشالا که زود تر ببینمت
(وحید جان پتیشن رو جواب گرفتی؟ :دی )

Bdel شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ق.ظ

هوالله.
خوشحالم ( با رعایت ِ حدود ِ "لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم")
و
لذت می‌برم (با غم ِ مخصوص ِ خودش!)
...
دردتان فزون!
.
درد عشق است و جگر سوز دوایی دارد!

فطرس شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:06 ب.ظ http://2chaar.mihanblog.com

یا حنان

باز هم به یاد تو ، قامت زمین شکست
قلب آسمان گرفت، کربلا به خون نشست

به روزم
یا علی !

عقاب یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ http://eagle.blogfa.com

دلم برای وبلاگت تنگ شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد