یادت به خیر ...

شاخه‌ای گل در دست
شاعری قامت بست
بعد با نام خدا
چند رکعت ، تن گل را بویید...




شاعری
فاصله ی  گلها را ، طی می ‌کرد...
با نفس ، رایحه‌ها را
می ‌چید!



شاعری روی زمین
سیب سرخی را دید.
زیر لب فاتحه‌ای خواند و گذشت...!

پ.ن : یادت به خیر سید!
خاطره ای خواندنی خواندم
به قلم احمد نادمی...

به نام خداوند تاریخ ِ علم!

بزن تیشه ی جهل بر بیخ علم!

نظرات 5 + ارسال نظر
vb جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ب.ظ

بنویس «گرگ آمد » و خط خورد خند ه ها
دیگر دروغگویی « چوپان » تمام شد

بنویس درس آخر جغرافیای ما
با نقشه ی مچاله ی ایران تمام شد!

آقا ! اجازه ؟ خون شهیدان چه می شود ؟
آموزگار: « هیس ! پسر جان ! تمام شد »!!!

تمام!

MB جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ


کلبه‌ شاد دلم ناگاه می‌گردد خراب
باز ضربت می‌خورد مولای دریا از سراب

پیش چشمم باغ‌های تشنه را سر می‌برند
شاخه‌هایی سرخ از نخلی تناور می‌برند

خارهای کینه قصد نوبهاران می‌کنند
روی پل تابوت‌ها را تیرباران می‌کنند

در مشام خاطرم عطر جنون می‌آورند
بادهای باستانی بوی خون می‌آورند

فطرس جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:29 ب.ظ

به vb:
گفتیم چه شد خون شهیدان!؟
گفتند یک کوچه به نامشان نکردیم مگر!؟
.
به MB:
ماجرا این است آری ماجرا تکراری است
زخم ما کهنه ست اما بی نهایت کاری است

شبنم جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:54 ب.ظ

من متوجه ی جوابتون نشدم!!فقط به نظرم ربطی به جواب من نداشت!
"من نمی دونم چرا حاشیه میرین همه
اصل سوال رو جواب بدین!..."
به هر حال من صرفا از این پست خوشم اومد...اون واژه ی زیباتر رو هم به تمسخر به کار بردم!
...



کیانوش جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ب.ظ

وای امان ازاین الگوهای غریی و تهاجم فرهنگی خودتون هم میدونین اون سوال شما هون جواب ها رو می خواست .

این حقیقتی رو که شما ازش حرف می زنید من جور دیگه ای می بینم و دلم می خواد روی آدم هایی که باعث شدن دختر بچه های ایرانی تو کیف ها ی مدرسشون بجای کتاب لوازم خود آرایی(به فکر کودکانشون) داشته باشند یا به اصطلاح شما در تکاپوی عاشقانه بیفتند بالا بیارم نه اینکه به تحقیرشون مشغول شم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد