گفتمش :‌
اما دل من می تپد
گوش کن
اینک صدای پای دوست

گفت :
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند!
این صدای  پای اوست!

گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش :
شیرین ترین لبخند چیست؟

گفت :

لبخندی که عشق سر بلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند!



پ.ن : من مسلمانم !

پ.ن : تنهایی از تمام زوایا نفوذ کرد...

پ.ن : وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم...

پ.ن : لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد!

پ.ن : ها ... صورتم را به پنجره نزدیک می کنم
ها...

 تو را به راستی،
تو را به رستخیز
مرا خراب کن!
که رستگاری و درستکاری دلم
به دستکاری همین غم شبانه بسته است
که فتح آشکار من
به این شکست های بی بهانه بسته است ...

قیصر امین پور

پ.ن :

مرا فریب باش!
آرام کن

پ.ن :

فبای الای ربکما تکذبان؟!



نظرات 3 + ارسال نظر
vb پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ

:دی

س شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

این شبای بی قراری مال من ...

... شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ

طفلک پیامم که براتون گذاشتم و حکماْ به مصلحتتون حذف شد... عیب نداره .... خدا شاهد دل ما هست.... حق پشت و پناهتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد