LAST MOMENT

دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جایی که هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا
راه بروم
از کنار همان جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد...
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند!
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید
می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک تر به ماه
بمیرم ...



به چشمهایت قسم...
ان الانسان لفی خسر!

این بار به نامت قسم دادم آسمان را
که در آبی تو پرواز کنم
و دست شوق تو زیر بال هایم را بگیرد!

به نام تو که جادوی نامت
محفل آبی عاشقان را سرخ نگاه داشته است
به نام تو که مادرت
معنای پرواز بود...


پ.ن : اگر چه رو سیاهم پیش رویت...

پ.ن :
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است!
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست!

در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتش سرکش و سوزنده هنوز...

پ.ن :

من از تمام خداحافظی ها و
پایان ها می ترسم!
من از تمام سال هایی که عبور می کنند
من از خاطره های ساده ام می ترسم....

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:52 ق.ظ

من از تمام سال‌هایی که عبور می‌کنند می‌ترسم ...
من از تمام ماه‌ها .. از تمام روزها .. از تمام دقیقه‌هایی که می‌گذرند می‌ترسم ...
بی او ٬ من از دنیا ٬ از زندگی ٬ از بودن می‌ترسم ...
من می‌ترسم ...
من گم‌ شده‌ام ...

+ سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:09 ب.ظ

چنانچه به حقیقت زندگی دست پیدا کنیم ,
در خواهیم یافت که برتر از جنایتکاران و کمتر از پیامبران نیستیم .

MB سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:31 ب.ظ

چه مقایسه ی لطیفی!!!
بین پیامبران و جنایتکاران!!!!

و چقدر هم مربوط بود به این نوشته ی من!

+ سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ب.ظ

اولا مقایسه نبود مباهله بود
دوما ازجملات نهیلیستی دست بردار

ٌٌZ.M چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ق.ظ

عاقبت منزل ما وادی خاموشانست*** حالیـــا غلغــله در گنبــد افلاک انداز !‌

مهدی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:44 ب.ظ

شعر آخر فوق العاده بود.
ماله خودت بود؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:19 ب.ظ

و این سوال ـ بی پاسخ
آبی یا خجالتی ؟!
:دی دی

MB پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:35 ق.ظ

به مهدی :

پ.ن آخر مال خودم بود.اما شعر نیست!

قبلیش هم یکی از مشهورترین شعرهای
حمید مصدق ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد