چراغی در آن دشت
سوسو نمی زد

و رامشگر باد
چنگی به تار هیاهو نمی زد!

مرا دید
و خندید
و در باد گم شد...

زنی باستانی
زنی ارغوانی
که گیسوی آشفته اش
با دلم مو نمی زد!

سید حسن حسینی



پ.ن : منو ببخش ...

پ.ن : به من میگه : تمام شیرینی این دیدار دوباره
به تلخی خداحافظی اش نمی ارزد!

زندگیه عجیبیه!

...

نظرات 15 + ارسال نظر
بوسه پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام

وبلاگتون قشنگه

دیدم بیکارم گفتم یه خدمتی کرده باشم
واستون یه آرام نوشتم و یه سایه انداختم دورش ..
گفتم شاید به دردتون بخوره و اگه مایل بودید بندازیدش بالای وبلاگتون جای قبلی.اینم آدرسش>>>

http://i12.tinypic.com/64333tj.jpg



موفق باشی گلم
بای

س-سادات- پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ب.ظ

سلااااااااااام.
دل تنگ نوشته هاتون شده بودم!
مثل همیشه زیبا بود...!

hamidreza hamdi پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ب.ظ

محمد ایمیلت را check kon

:-) پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:38 ب.ظ

حمید جان سلام
این حرفت مثل این بود که به محمد بگی یادت نره نفس بکشی
:دی :دی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:41 ب.ظ

بعد از این همه مقاومت نوشتیش ؟!
فکر کنم آب و هوا اونجا ساخته :دی:دی

MB پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ

حمیدرضا هر وقت خبر خیلی خوشی داره
اینطوری میگه برم ایمیلام رو چک کنم!‌ :دی

آدمک افقی !
بدبخت شدم رفت! :دی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

salam
be alen mail bezan!
ta farda bebinam chetrour mishe

vb جمعه 22 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 ق.ظ

قلبم گواهی می دهد که

او راست می گفت

او راست می گوید

دستی در کار است



**یدالله فوق ایدیهم**

MB جمعه 22 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ق.ظ

تجربه ی من میگه
اگه دیدی یکی داره میوفته توی چاه
وایسا تا صدای تالاپش بیاد!

حمیدرضا!
ول کن..چند دقیقه دیگه صدایم می رسد... :دی

صادق شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام محمد
از حسین شنیدم برگشتی ایران ولی اینقدر سرت شلوغه که ناهار مفتی رو هم رد می کنی!!! البته من هم بودم چمن های دانشگاه و همکلاسیهایی که دلشون برات تنگه! رو ول نمی کردم.
خوشحالم که زندگی ۱ساله در پاریس شنا کردن یادت داده ولی مواظب باش غرق نشی! اینجا آبهاش گود تره! :پی

MB شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام صادق جون
راستش تا اینجا که فهمیدم
کسی دلش تنگ نشده بوده
خودم هم فقط دلم برای چمن ها تنگ شده بود :دی

س.سادات شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ب.ظ

اونجا که بودین با اینکه یه عالمه درس داشتین.تند تند تو بلاگتون می نوشتین...
اما حالا... ):

سمیه یکشنبه 24 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ http://vorodmamnoo.blogfa.com

برای آخرین بار...

MB یکشنبه 24 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ب.ظ

من تا آخر هفته بر می گردم پاریس...

به کسی زنگ نزدم
چون نمی خواستم مزاحم باشم...
اما اگر کسی خواست مزید اطلاع فردا میرم شریف...
فکر کنم تا یکسال دیگه نمی تونم برگردم.

همین!

در مورد وبلاگ هم...دل آرام...

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:01 ب.ظ

PHD

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد