بر زبان بود مرا ، آنچه تو را در دل بود...



سلام هی حتی مطلع الفجر!

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ق.ظ

نیامد ز سوی تو‌ام خبری...

نداری تو بر حال من نظری...

شکایت برم از تو پیش خدا

تو را خاطر افتاده با دگری....

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ق.ظ

:دی

توکل سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام محمدجان امشب و شبهای دگر ما را از دعای خیر فراموش مکن!
این هم یادگاری برای تو

به میلت رجوع کن
التماس دعا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:04 ب.ظ

:دی :دی
این منم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:05 ب.ظ

سلام علیکم

nerd چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:15 ب.ظ

محمد جان خیلی فوق العاده بود این شعر پست قبلی٬‌میشه محبت کنی کاملش رو برام بذاری اگه میشه...

فطرس چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ


دلم نیمه شبها قدم می زند
در آفاق نورانی چشم تو...

MB چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام علیرضا جان

من این شعر رو کامل نخوندم...
اما میتونم تصور کنم ادامه اش هم چقدر قشنگه! :دی

[ بدون نام ] شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی

گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه ای را غرق حیرت کرده باشی

در سالهای سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی

یا در میان کوچه های سرد و تاریک
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی

پس بوده ای و هستی و می آیی از راه
تا حق دلها را رعایت کرده باشی

پس مردمکهای نگاه ما عقیمند
تو بوده ای بی آنکه غیبت کرده باشی!

نغمه مستشار نظامی

MB شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 ب.ظ

خیلی زیباست...خیلی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد