من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید...



۱.
رازی هست که فقط بودنش را میدانم..
دانستن که هیچ...تو را حین ارتکاب به جرم
با چشمان غیر مسلح دیده ام!
رازی هست
می دانم..
اما نمی دانم چیست
تنها می دانم که
گاهی به دلت نزدیکم...
و گاهی
دلت برای دلم می سوزد و
دستت را که بهشت زیر پایش است
روی صورتم می گذاری و
مادرانه نوازشم می کنی...

۲. شمع می بینم که اشکش می رود بر روی زرد ...

۳. هر وقت که می آیم کمی مثل بقیه باشم
درست تصویر آن شب می آید جلوی چشمان یک سال پیشم...
( که انگار جوانتر و شاداب تر بوده ...)
آن شب که حمید به اقتضای همیشه نمی توانست
گریه نکند وقتی قرار است ...!
انگار او چند ساعت قبل از من می دید که چه اتفاقی قرار است
برایم بیافتد...
و یا وحید که مثل همیشه برای سرزنش چشمانش
و صدای بغض آلودش مدام از این طرف به آن طرف می رود!


نه...نترس!
نیامده ام دوباره دیوار صوتی ات را بشکنم!

اما فرق من این است...که مثل خیلی های شما
سرم به آخور بند نیست!
درسم که تمام شود یک دقیقه هم نمی مانم در
کشور آرزوهای شما...
من از همان روز اول هم شبیه هیچ کدامتان نبودم!
جز همان چندتایی که هم گریه بودیم وقتی
حرف از پلاک و چفیه به میان می آمد...
و خنده هایمان به دست و پا زدن هایتان برای زندگی
تمامی نداشت...

من از تمام گذشته ام پشیمانم!
این یکسال و نیم که تنهای تنها...در کشور آرزوهای شما
اما جدا از های و هوی مریض شما
گوشه گیر از تمام خنده های دست جمعی تان
در اتاقم نشسته بودم ، دلم گرم بود به خیلی چیزها...
من از تمام گذشته ام پشیمانم!
اگر یک روز به گذشته برگردم دیگر حتی یک روز هم
وقتم را تلف نمی کنم...

شما را به خودتان و بت هایتان و بت پرستی هایتان
رها می کنم و ...
و خودم می مانم و بت ام...!

۴. بوی مشک ختن از باد صبا می آید
این چه بادی است
کز آن بوی شما می آید!

نظرات 6 + ارسال نظر
hamed.a دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:02 ب.ظ

امید به شما جوانهاست. خودتان را آماده کنید. مسأله فقط مسأله‏ى جنگ نظامى نیست که بگوییم خودتان را آماده‏ى جنگ نظامى کنید؛ نه، اگر یک روزى اتفاق نظامى هم در این کشور بیفتد، این میلیونها جوان ایرانى، این پسران، این دختران، این مادران و فرزندان، امتحان خوبى داده‏اند؛ در گذشته نشان داده‏اند که چه مى‌کنند، در آینده هم همین خواهد بود؛ لکن مسأله منحصر به این نمى‌شود. راه علم، راه تقویت اراده، راه خلاقیت و سازندگى، راه رشد و تکامل را جوان ایرانى باید بپیماید. هر مقدار ما از معارف اسلامى فاصله بگیریم، از مجاهدت و تلاش و تکاپو دست برداریم، ضرر خواهیم کرد و به همین نسبت در این نبرد تاریخى مرگ و زندگى، عقب خواهیم رفت؛ ضربه خواهیم خورد.

nerd سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:05 ق.ظ

کشور آرزوها؟!! منظورت چیز دیگری نبوده احتمالا محمد؟

پ.ن1: راستی محمد جام جم داشت مسابقه کمیکار تو دانشگاه تهران رو نشون میداد، دکتر وطنی اومد شروع کرد به توضیح دادن، نمیدونی چه حالی شدم وقتی دیدمش، میشناسیش که! شور و حالش موقع توضیح دادن فارغ از چیزیه که داره توضیح میده،

پ.ن2: اه! چه زود گذشت!

vb سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ق.ظ

جام نوشین بر لب دارم
...
.
..
...
.
....
.
.......
..
....
...
...
.
...
..............
...
..
..
....

MB سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ب.ظ

احتمالا نگفت : جای محمد جان خالیه‌؟ :دی

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:23 ب.ظ

نه دیگه٬ وقت برنامه کم بود از توضیح واضحات صرفنظر کرد٬ :دی

پ.ن: محمد این وبلاگت رو تو یکی از سایت های دانشکده ی آرزوها!! باز کردم که بلندگوهاش وصله٬ حالا حساب کن یه لشگر آدم بی آرزو ذل زدن به من و ...

MB چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ب.ظ

این دانشکده ی آرزوها رو که میگی
یاد - دانشکده هنرهای زیبا - می افتم!
یکی می گفت :

بچه های مهندسی واسه رفع خستگی و کسالت
بین کلاس ها میرن اونجا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد