حدیث متواتر باران...

کسی به تفسیر کویر
بر نمی خاست...
تقصیر از کدام گلو بود؟
وقتی
کنار شریعه ی پولاد
-خطاب به تاریخ-
گلویی تازه ، تر می شد
و خیمه گاهی بلند
در حریق دامنه دار سکوت
به غارت می رفت...




۱.
نمی دانم به چند -پس لرزه - ایمان می آورید
تا دیگر جرات نکنید
با اسم های مقدس بازی کنید...
حتی شاید من هم بیش از چند اسم ندانم
اما این را می دانم که :

«هنوز تقدیر کهکشان های ناملموس
بر مدار خون دنباله دار تو
احساس می شود...»

۲. تقصیر از کدام گلو بود...
نمی دانم!
فرقی نمی کند
از تبریز باشد یا تهران!
فقط دلم برای نسلی می سوزد
که این ها را می بیند و
هیچ نمی گوید.

۳. من دلم برای مادرم می سوزد
که هنوز که هنوز است
نامش
در سرزمین پسرش
غریبه است!
گمنام و ناپدید.. 
درست مثل خاکش...

من دلم برای مادرم می سوزد...
باید بنشیند شما را نگاه کند
و یاد آن روزها بیافتد ...


حالا تکلیف حنجره های شیرین
براق و بی خیال
با کیست...نمی دانم!
اما خوب میدانم
که کار از کار می گذرد
و عین خیال هیچ پنجره ای نیست!

۴.« اندوه بر تو باد
دل من!
اندوه بر تو باد!
آن شیهه ی غریب
در اصل
بوی زلزله می داد...»