به سوی تو می آیم...

«پیغمبری متواضعم!
با آیینی شگفت...
به سوی تو می آیم
حتی اگر نیامده باشی!

 معجزه ام
 نگاه و لبخند توست
که به یکباره
اندوه را می رماند
و عطش را فرو می نشاند


پیغمبری دل سپرده ام
با کتابی
آیه آیه درد...

تنهایی ام بی طنین نگاهت
برزخی دوزخناک است
بی تو
دلم را به خاک می سپارم
 دلتنگی هایم را به باد
هر چه بادا باد! »

استاد ترکی




۱.
این نوشته های چند دقیقه مانده به پرواز خیلی خوبه...

۲.ضرب و تقسیم را روانیم...به جمع که می رسد مدام
اشتباه می کنیم!

۳.قم لیل الا قلیلا...

۴.
داشتیم ناهار می خوردیم...همه می خندیدن و شاد بودن..
یهو لقمه پرید گلوی یکی آن دور دورها...اولش کسی جدی نگرفت
بعد که یه دقیقه ای نتونست نفس بکشه و رنگش مثل این
پژوهای ۲۰۶ ، سیاه شد...همه دورش جمع شدن.
من از دور داشتم نگاه می کردم...
هی تلاش می کرد اما نمی تونست نفس بکشه...
من میدیدم روی زمین چه جوری داره خودشو می کوبه...که بتونه نفس بکشه..
اما بالا سرش همه منطقی بودن..به فکر چاره!
همدردی هم می کردن...زیاد!
...

من دیگه نتونستم ببینم.
نفهمیدم آخرش تونست نفس بکشه یا نه...
اما دم در که وایساده بودم یکی از همونا که دلسوزی می کرد
از همونا که اشک توی چشماش جمع شده بود ،
داشت به دوستش می گفت :

یکی امروز داشت می مرد ، نذاشت ما غذا بخوریم...

- نمی دونم چرا بعضی از ایمیل ها و کامنت ها و غیره
به شدت شبیه این جمله ی آخره واسم...
معذورم که جدی نمی گیرم!

۵.تازه می فهمم چرا -سید- اصرار داشت :

شیطان چون نقش قالی کرمان
شکفته و شاد است...!

۶. و اعوذ بک رب ان یحضرون!

نظرات 10 + ارسال نظر
X .:. دختر برفی .:. X سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:21 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلامم
اولین باره که میام وبلاگتون امیدوارم آخرین بارم نباشه :)
خیلی قشنگه...
موفق باشین

روزات برفی

عشق الکی سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سام
زیباس و پر معنی

Enkratic سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:04 ق.ظ

محمدم ...

vb سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:36 ق.ظ

محمدم.

somy سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام ما رو هم به شکوفه ها و باران برسونید (البت اگه رویت شدند!)

MB چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:11 ب.ظ

1. شکوفه رو ندیدم اما بارون سلام میرسونه!!!

2. دفعه ی بعد که خواستین سوار هواپیما بشین
بلیط بگیرین تا این بلندگوی فرودگاه هی اسم شما رو نخونه!
و قبل از پرواز با این خانومه هی جرح! و بحث نکین :دی

3. قابل توجه حراست پرواز...برادر! شما می میری یه
کارت شناسایی بیاری با خودت؟

4. به بقیه ی مسافرین...یه ساک دستی فقط!!!
نه اینکه کف هواپیما تا عمق یک متر پر از ساک و زنبیل باشه
و به همین خاطر پرواز با یه ساعت تاخیر بپره!

هومن پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام من رو هم خیلی برسون :دی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:05 ق.ظ

نایب الزیاره من هم باش...

رها شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ق.ظ

خوش آمدی

Z.M چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ

بیلیط هواپیما که درست بود فقط اینا نمی دونم چه مرگشون بود که هی این اسم شریف منو صدا می کردند آخرشم که... شاید دنبال شکوفه می گشتند !‌

شمام مگه بودین ؟ :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد