آب گلزار تو از اشک چو گلنار من است...

برای آنکه کمی بفهمی که عشق چیست و غربت کدام است
و چشم به جاده نداشتن یعنی چه .. باید که آیه های مرا
باور کنی. آیه هایی که بر لب هیچ فرشته ای جاری نشد
تا دست نخورده بماند برای انسان های بی روزگار..

تو هرگز پیامبر نبوده ای که بفهمی دل را !

صبر ابراهیم نه به خاطر آن بود که باید به دست خویش
فرزندش را قربانی می کرد . نه . اینها ملهومات تاریخ است.
صبر به خاطر آن که ابراهیم را گفته بوده از نسل همان فرزند
پیامبرانی ظهور خواهند کرد و چشم و چراغ بشریت می شوند.

پس نپرس که برای چه عشق سرشار از تضاد است!

زندگی زبان حال فرشته هاست با قلم هایی که
خشک نمی شود از محبت.
و محبت یعنی کلمه ای که در تناقض تیغ و گل

برای همیشه ی تاریخ نهفته است.


من از آن خواب به بعد دیگر خودم نیستم.
دست به دامن نور شده ام برای عبورهای خیالی.
آدم های خدا چقدر دوست داشتنی اند
آنهایی که دور ها را می بینند
هر چند که از نزدیک ها غافل نیستند.
آنها که به دوربین ها نگاه نمی کنند.
و نپرس که چرا
سخت به این حلالیت خواهی های شب قدر
ارادتمندم..

من خوب می فهمیدم که این سکوت در سرزمین خویش
در انتظار نشسته و زوزه کشان شب را گوشزد می کند..

--------
-----------------------------------------
پ.ن :
الله اکبر که می گویند دیگر جای هیچ شکوه ای نیست.

اما مردم خیلی حریص و بی وفا شده اند
امیدوارم در امتحانی که به آن دچار شده اند سر افکنده نباشند.

من شاید هنوز به حوالی سال ۶۲ تعلق دارم و بزرگتر نشده ام.
آنجا که دختر بچه ای را تلویزیون نشان می دهد که
با ظرافت شیرین کودکی می گوید :

« به امام بگین ما هستیم . بگین غصه نخوره آخه خیلی لاغر شده‌ »

تازه رفرنس هم میدهد که «از تلویزیون دیدم» ..

آنوقت آدم نظریات احمقانه ای یک سری «نخبه» را می بیند
که دو تا کتاب می خوانند و چند تا بالا می آورند!

من از فرار نخبگان به شدت حمایت می کنم.
به نظرم در کشور ما نخبگان جز «مرغ سحر» بودن
کار دیگری بلد نیستند!


پ.ن : جالب است غربت در پای تخت درد...
و این خط اینترنت که مدام قطع و وصل میشود .
برق هایی که میرود و فحش هایی که مثل رگبار
بی وقفه پرداخت می شود!

مردم مدعی ، دروغ گو ، بی خاصیت و بد اخلاق شده اند.
همه دنبال این افتادند که چه جوری یک تکه از
ثروت کشور را ببلعند.

فسبح باسم ربک العظیم
فلا اقسم بمواقع النجوم
و انه لقسمٌ لو تعلمون عظیم
انه لقرآن الکریم..

پ.ن ۱ : معلوم شد که یک یا دو دقیقه
کم است  برایم
که آرزویی به ذهنم برسد
قابل گفتن..

پ.ن ۲ : بهش گفتم : شما دارین توی یه برکه ی
کوچک و پست غرق میشید.
به نظر من اگه یه دریای آبرومندی پیدا کنید 

برای غرق شدن اولی تر است.

پ.ن ۳ : امید قد تو می داشتم ز بخت بلند
نسیم زلف تو می خواستم ز عمر دراز..

کاش میشد به جای ساعت
چند سال زندگی را عقب کشید
یا یک عمر به جلو..