« بی دلان را عیب کردم ، لاجرم بیدل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست

بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم ، به از دیوار نیست!

ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یار است و با اغیار نیست

دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست...»



پ.ن. میوه ی رسیده ی به درخت نمی مونه...

نظرات 1 + ارسال نظر
س پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام
شعر سنگینی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد