گفتی‌ به تو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان قدت .. بگذر و بگذار بمیرم

هر زخم زدی حسرت زخم دگرم بود
این بار نمردم .. که دگر بار بمیرم..



۱. ربنا لا تجعلنا فتنه لقوم الظالمین
و نجّنا به رحمتک من القوم الکافرین
سوره ی یونس

۲. {
ز هر خون دلی، سروی قد افراشت..
ز هر سروی، تذروی نغمه برداشت...
صدای خون در آواز تذرو است..
 دلا !..این.. یا....د....گا...ر خون سرو است..
}


۳. "- دو بلیت برای نخستین شب اجرای تازه ترین نمایشام ضمیمه کرده ام؛
یک دوست همراهتان بیاورید...البته اگر داشته باشید. "
(پیام جرج برنارد شاو به وینستن چرچیل)

-" ممکن است برای نخستین شب نتوانم بیایم، شب دوم خواهم آمد...
  البته اگر وجود داشته باشد. "
(پیام وینستن چرچیل به جرج برنارد شاو)

نظرات 4 + ارسال نظر
هنگامه جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تو را بهانه ای بس باشد
مدهوش تو را ترانه ای بس باشد

در کشتن ما تیر زنی٬ تیر جفا
ما را سر تازیانه ای بس باشد...

حمیدرضا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت

MB شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ

ما را سر تازی که هیچ خود تازیانه هم بس نیست.

[ بدون نام ] شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ

یا من اخرج یونس من بطن الحوت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد