ای کاش راه عمر به پایان رسیده بود

روزی که دیده بود در آن ره گذر مرا ...


۱. می گفت : زمان طاغوت به خاطر چند تا اعلامیه و نوار
از کارم اخراج شدم..
خلاصه ما هم کار-کشته ی عشقیم‌!

۲. مهم این نیست که با حرف هامون به کی . چقدر ظلم می کنیم..
مهم اینه که مثل موشک یه چیزی سر هم کنیم
هوا کنیم!

۳. به شوخی به دکتر رمضانی میگفتم :
شما هنوز وزیر نشدین؟
با خنده ی های همیشگی جواب داد که :
توی این دولت یه شرط لازم داره و
اونم اینه که آدم آی کیو زیر هشتاد داشته باشه!

منم کم نذاشتم و گفتم :
البته شرط دوم اینه که دکتر باشه!

۴. تمرین کرده ام از این تفکر فاشیستی ملی گرایی
و بت برستی های مربوطه خلاص بشم و خلاصه
کافر بشم به رنگ پوست و نژاد و غیره.
توی فرانسه و انگلیس هم رابطه ام با مسلمون ها
و به خصوص مومن ها بهتر بود .
حتی گاهی بهتر از ایرانی ها .
یعنی در این حد که از لیوان بعضی ایرانی ها آب نمی خوردم
اما ادامه ی غذای دوست نیجریه ای رو تمام می کردم.

شاید این اثر آن دعا بود که حتی ترجمه اش را هم
پشت در اتاقم نوشته بودم که :

اسئلک حبک و حب من یحبک !

آقای دکتر می فرمایند که :
این تفکر نیست . امروز ملی گرایی یه چیز مرسوم در دنیاست..
هر کس برای منافع مردمش تلاش میکنه..
نکنه شما میخواید به کل دنیا چیزی یاد بدین؟

- چه اشکالی داره؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
E.V سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:33 ب.ظ

mohammad to ta in Dr ro vazir nakardi velesh nakon

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد