«نقشی که باران می زند بر خاک
خطی پریشان
از سرگذشت ِ تیره ی ابرست
ابری که سرگردان به کوه و دشت می راند
تا خود کدامین جویبارش خُرد
روزی به دریا بازگردانَد» 

 

این شعر را دوست ندارم .اصلا شعرهایی که
شما خوشتان می آید را من ارتباط برقرار نمی کنم
دلم می خواهد نباشم ..
اصلا این باران و یاییز را نبینم
 این اندوهگین ماه ها ٬آذر ... 

نظرات 8 + ارسال نظر
رها دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:40 ب.ظ

چه بد اخلاق!

عارفه دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:08 ب.ظ

هاها راست می گه ها ام بی جان .

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:13 ب.ظ

خب خوشتون نیاد..
همه از خیلی چیزها و خیلی آدما ممکنه خوششون نیاد...
نیاز به جار زدن نیست!!
در شعر هم اشتباه تایپی بوجود آمده....شغر...

شبنم دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:17 ب.ظ

:دی
فعلا که برای اینجانب باران مهمترین اتفاق این روزها بوده!

MB دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:27 ب.ظ

۱.میخواستم این غ رو توی شغر درست نکنم
اما بعد از ماجرای کردان متنبه شده ام !!!‌ :دی

۲. سعدی می گوید :
دعایم گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن!

۳. ما عادت داریم هم چیزی که خوشمون میاد
رو جار میزنیم هم چیزی که بدمون میاد.
هر دو شعر برای هوشنگ ابتهاج هست که
به نظر من از مفاخر ادبی و تحقیقیه این کشوره.

اما دلیل که نمیشه که...اصولگرایی یعنی همین!

شما هم اگه از چیزی خوشتون اومد یا بدتون اومد
جار بزنین...انگار دوره ، دوره ی جار زدنه!
وقتی زمان سکوت رسید با هم ساکت میشیم :دی

۴.احتمالا باران برای شاعر هم مهم بوده
که چنین شعر مزخرفی(!) گفته.

ولی به هر صورت من نظرم رو قبلا گفتم :

چتر برای چه؟
خیال که خیس نمی شود!

Enkratic سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:06 ق.ظ

این پست زیادی آشفته است، به دل آرام نمی آید ..

رها سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ب.ظ

با Enkratic موافقم

با جار زدن هم :دی

شبنم سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:06 ب.ظ http://brackish...

مهم نه! مهمترین! بس که بی اتفاق است این روزها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد