در کجای این دلتنگ می دهید پروازم؟
پرسه های عصرانه!
ای مدارتان مسدود!
دستم دوباره درد گرفته است
اما خوب می دانم
این ها همه بهانه است.
پ.ن : یک سری کلمات پشت سر هم نوشته ام
با خودکار قرمز.
اسمش را گذاشته ام
«از زبان می»
شوخی نیست. کلمه کلمه اعتراف گرفته ام.
آنها که فکر می کنند شراب
بی بند و باری می کند
اشتباه گرفته اند.
که می در خم ساکت نشسته است.
مرحمت فرموده
به کوزه دست نزنید.
در آن شب های طوفانی که عالم زیر و رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را
در سینه پروردم
برآر ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذره دل ،
آفتابی بر تو گستردم .
دلمان تنگ شده بود برای هوای اینجا
می خواهم دست دلم را بگیرم
به بهانه ی بازی ببرم یک جا گم و گورش کنم!
اونوقت بی دل بودن خوبه؟؟؟؟
ما که از این دل خیلی کشیدیم
ولی نمی خوایم بی دل بمونیم
ای بابا گم وگور نمیشن که :دی
مال ما که راه خونه رو بلده
درخونه رو هم رنگ کردیما ولی باز گم نشد.:دی
برای دستتون تجویز می کنم با مشت بکوبید تو دیوار یا بکنین تو چرخ گوشت :دی :دی