بگیر دستامو حس کن سرد سردم...

نظرات 4 + ارسال نظر
MB سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:48 ب.ظ

نمی گم که چرا از خواب پریدم نیمه شب
و نمی گم وقتی به آینه نگاه کردم
چه حسی داشتم.

طاقتم کم شده..
خیال هایم هم مرده اند.
نمی فهمی خیال که بمیرد یعنی چه..
آرزو که خفه شود
زیر دست و پا ..

من بیزارم از خنده ها.
که مثل کمربندهای ایمنی
روی دهان آدم ها است..

خسته ام از آدم ها..

دیروز تمام مدت دفاع داشتم فکر می کردم
اینها چرا همه خوشحالند و می خندند و ...

آنکه می خندد هنوز خبر ناگوار را نشنیده است!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ب.ظ

http://golesorkham.persiangig.ir/image/w_ghadir84_230.jpg
....تبریک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ... کارم از گریه گذشته است به آن میخندم ...

JaSa سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:37 ب.ظ

حاج محمد قهرمان*/قدر این فرصت های باد آورده را بدان!

* به قول هومن

همون که اینجا میاد دلش آروم می شه سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ

من بیزارم از خنده ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد