ای دل دیگه بال و پر نداری..

نظرات 2 + ارسال نظر
iu k سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ



آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بخار این شیشه کشیدم

چقدر کوچه را تا باورِ آسمان پائیدم

و تو نیامدی!

باز عابران، همان عابرانِ خسته‌ی همیشگی بودند ...

باز خانه ، همان خانه و کوچه ، همان کوچه ...

مرا نان و آبی ، علاقه‌ی عریانی ،

ترانه‌ی خردی ، توشه‌ی قناعتی بس بود

تا برای همیشه با اندکی شادمانی

و شبی از خواب تو سر کنم !


سید علی صالحی



س چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ

اینجا هر کامنت 3 تا حساب میشه؟ :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد