اگر آن صنم
ز ره ستم
پی کشتنم
بنهد قدم
لقد استقام بسیفه
فلقد رضیت بما رضی
..



خوب میدانم..آخرین فرصت است برای نفس های من.
واژه های لعنتی..در من مرده اند.

باید باز هم تو معجزه کنی..
مرده ای مثل من را
حتی پسر مریم هم نمی تواند
برگرداند به زندگی..

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ب.ظ

ترسانم از بدی خود ...

علیرضا پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ http://champions.blogsky.com

سلام

BH پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ


پائیزِ دیگری به وجودت اضافه شد .
تقویمِ خالی ات که به سمتِ بهار نیست
بس کن ! که جاده از نرسیدن کلافه شد !
در انـتـظارِ معـجـزه ای غــیـر ممکـنی
از تکـه های مانده ی احساسِ یخ زده
آن جنـگـلی که خانـه ی امنِ ترانه بود
نفـرین شد و هرآنچه که بوده ، ملخ زده !

پ.ن:از کدام پنجره می رسد بهار؟
- همان
که بسته ای...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد