نمی دانی چه حسی عجیبی است که
که در خصوصی ترین کتاب زندگی ات
که گاهی فقط برای تبرک به چشم میگذاری اش..
دست نوشته ای را ببینی که احتمالا
کتاب را مثل هر بار تو با اشک خوانده است..
و آخر دلش نیامده که اشک هایش پنهان بماند..

برایم -سلام- نوشته ای..
برایت -سلام- فرستادم از راه دور..
و از دلی که به لطف خدا
دل بسته ی دست تو است..

سلام قوة رب الرحیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
... شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ

گاهی دنیا رو توی کمترین چیزا پیدا می کنیم ولی گاهی اگه دنیارم بهمون بدن انگار نه انگار... این ماییم که عوض می شیم و با تغییر ما همه چیز می تونه بهتر باشه... کاش همیشه رو به بهتر شدن باشیم... به خاطر خودمون... دیگران...
سعی نکنید ربطشو به مطلب خودتون بفهمید... من مسئولیت بی ربطی شو قبل از تذکر شما بر عهده می گیرم... بالاخره مام اینجا بی خود رفت و آمد نداریم و اگه شما باور کنید یه چیزایی حالیمونه... من که گفته بودم دنیا کوچیکه... بگذریم...

MB شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

نگفته بودم..

دنیا تنگ است
و تاب تحمل لبخند پروانه ها را
ندارد..

BH یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ق.ظ

...
خندۀ غنچه فرو مرد ز بیداد خزان
چه توان کرد که چشم و دل دنیا تنگ است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد