گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست

در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم..



قنوت آخری را هیچ یادم نمی رود که :

ربنا انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه
ان الله لا یخلف المیعاد..

نظرات 11 + ارسال نظر
BH سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:31 ق.ظ

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا
وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً
إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
...
آمین..

MB سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ

1/ با بعضی که حرف میزنی..انگار داری توی مرداب راه میری
باید مدام پاچه های شلوارت رو بالا بزنی..نگیره به لجن ها !

2/ شانس من یعنی بی نظیره! کلید گرفتم برم خونه یکی..
آدرس رو اشتباه رفتم..ولی کلید درست بود!
فکرشو بکنین...

3/ دیوان سعدی جلوی ما بود..من ساکت بودم .یکدفعه به علیرضا گفتم :
رحمت نکند بر دل بیچاره ی فرهاد
آنکس که سخن گفتن شیرین نشنیدست!

بعد به شوخی فال زدیم به کلیات سعدی! ..درست همین
بیت اومد!!!

امان از دست شیخ اجل!

4/ می فرماید که: هرگز با زنی که وجدانش آسوده است..ازدواج نکنید!

5/ شاعر می فرماید : پریا شادی کنین خنده کنین
پریا دشمنو شرمنده کنین!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ب.ظ

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست/ ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست...

MB سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ب.ظ

6/ شاعره ی مکرمه می فرماید که :

نترسین..نترسین
ما همه با هم هستیم!

... سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

آن که چون غنچه دلش راز حقیقت بنهفت
ورق خاطر از آن نسخه محشا می کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
...
من حکمت با هم اومدن مطالب بالا رو نفهمیدم. ظاهرا گریه و خنده اش با همه... گرچه تو این مدت اینو فهمیدم که یک کلمه رو هم بی دلیل نمی نویسید...
گفتن صبر کنید... به روی چشم...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ب.ظ

این عکسه هم تلمیح داره هم ایهام!!! :دی

فطرس سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ

شاعره ای هم میگه:
سر ما و آستین حضرت دوست..:دی
اینو درمورد اولی میگه
.
درمورد آخری هم میگه
تو اگر بنشینی
من اگر برخیزم!!
همه برمی خیزند...:))
.
.
آقا صبر کنید دیگه:)))

MB سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

می فرماید که :

گره بگشاد از گیسو و به سمت دل های یاران پرتاب کرد!

فطرس چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ

آقای بازارگان این یاهو انگار با ما سر ناسازگاری داره:)
مبایلتون نمی گیره یه شماره دیگه مرقوم فرمایید:)

Enkratic پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ب.ظ

سلام دکتر جون!
می ری کامپیوتر منو تو آفیس روشن کنی؟
من دستم از دنیا کوتاهه :دی

MB پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام به روی شاهت!
خدا میدونه چقدر تقوا دارم به خرج میدم وقتی نگاهم
به کتاب هات میوفته..
میدونی که من در زمینه ی کتاب یه مقداری دستم کجه :دی

شاعر می فرماید :

من دگر شعر به دفتر ننویسم که مگس

زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد