آن چشم خواب آلوده خواب از دیده ی ما می برد..



پ.ن ۱ : مجموعا شونزده سال میشه..
شراب دو ساله و .. معشوق چارده ساله!

پ.ن ۲ : شاعر می فرماید :

به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان..آفرین!

پ.ن ۳ : رکوردم در بدرقه نکردن شکست..
اونم چه شکستی!

نظرات 7 + ارسال نظر
md چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ

عمو ما دیگه آب نمی خوایم:دی

MB چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ

ولی انصافا عنوان نوشته رو دقت داشته باشید
چقدر با مسمی !!! :دی

مریم پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ق.ظ http://pilaanemast.blogfa.com/

خوب پس با وجود ۲ ساله بودن شراب اصلا خوب نیست
در ضمن تیتر تون هوش از سر آدم می بره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

شاعر یک چیز دیگه هم می گه اونم اینه که خیلی سرخوشه اونی که نظرات بعضی از روزهاشو می بنده ـ تکلیفت با خودت معلوم نیست نه ؟!
تو مست مست سرخوشی من مست بی​سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بی​دهان خندیده​ام

MB پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ

به قول مهران مدیری :

همسایه مام وانت داره!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ

دقیقاْ اینی ام که گفتی حکایت همون آدمی که تکلیفش با خودش معلوم نیست .

[ بدون نام ] شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ق.ظ

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید/ شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
..
کثرت حرفهای ناگفته٬ قلت زمان مانده٬ حسرت روزهای رفته٬ اضطراب روزهای نیامده٬ حدت دردهای مشترک٬ تلخی بغضهای فروخورده و چه و چه و چه٬ هر یک به تنهابی کافیست تا خواب برای همیشه دنیا به همه دنیا حرام شود حالا چه رسد به ...
انصاف بدهید به هیچ چشم خواب آلوده ای هم نیاز نیست که گفت: حاجت به غیر یار نیست!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد