الهی ما اظّنک تردّنی ..
الهی فلک الحمد ابداً ابداً دائماً سرمدا ..




پ.ن : اللهم انی اسئلک حبک و حب من یحبک ..
..

دیدی..شعبان هم دارد با شتاب تمام می شود.
و من مضطربم.
و نمی دانم چند رمضان دیگر
با دست های تو فاصله دارم.
.
همان دست هایی که حالا
تنها دل خوشی زندگی ام شده است..
.
.

نامه نوشتن چه سود گر نرسد سوی دوست ..


پ.ن : الم نشرح لک صدرک .

شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی ...



دارم به این ایهام لطیف فکر می کنم .. و اینکه من در خیال تو ام یا
تو در خیال خودت ..

 پ.ن : به بغض در گلو پیچیده سوگند ..  ..

فنفسی مومنة بالله
و برسوله
و بامیرالمومنین
و بکم
یا مولای .. 




پ.ن :‌ جشن است و این حرف ها شگون ندارد.
اما میدانی آقا جان..
من هنوز می ترسم از این چراغ ها و از صدای این کف ها..
می ترسم که تو بیایی و همین ها تو را انکار کنند..
همین ها ..

تنها می دانم
که روزگار مهمی است..
شاید یک قدم اشتباه رفتن
آدم را به دشمن خدا و حجتش تبدیل کند..

من به راه درستی که به فضل الهی
در آن هستم..مغرور نیستم..
مگر -شمر- فرمانده ی سپاه امیرالمومنین (روحی له الفداء) نبود؟
برای همه ی ما امتحان بزرگی است.

و الذین جاهدوا فینا
لنهدینهم سبلنا
و ان الله لمع المحسنین..

سری دارم فدای خاک پایت ..


پ.ن :‌...
یا من علیه معوّلی
یا من الیه شکوت احوالی . .