نیمه ی تاریک این اتوبوس..
خط ویژه ای برای بیاد نیاوردنت بود..
 نتوانستم سوار شوم
حتی آن زمان که با تردید گفتی برو!

آرامگاه عشق!
... تو که همواره در حین من اتفاق می افتی!


دیروز باشی یا امروز!
من که میدانم..
قصه ام که تمام شود
فردا نخواهم بود..
افسوس.....

Those who are faithful know
only the pleasures of love
 it is the faithless
who know love's tragedies

Oscar Wilde

امروز داشتم دست نویس هایم در سالهای قبل را مرتب میکردم..البته خیلی ها رو نمی تونم بنویسم چون کاملا خصوصی اند اما یک برگه دیدم که اسم خیلی از بچه ها توش بود..ماجرا از این قرار بوده که سر کلاس محاسبات دکتر رمضانی ،ناصر یک بیت شعر می نویسد و بقیه ی بچه ها ادامه ی شعر را از زبان خودشان مینویسند..بعضی ابیات زیبایی سروده اند..من نفر دوم در جواب ناصر... این شعر را سروده بودم:
سلام ناصر!
بگو حالت چطور است؟        بگو دستت،سرت،پایت چطور است؟
ببین ناصر!
من از اشعار تو حــالی گرفتم      ولی از خطت اسهــالی گرفتم
به هر بـــاری که استادم بدیدی     من از لبخند او جانی گرفتم!

به نظر من شـــام از نون شب هم واجب تره!

خانه خالی است..
شاید بتوان از مجموع ویتامین های غذاهای این روز ها با تقریب خوبی صرف نظر کرد
این روزها چیزی که درست برایم جا افتاده است این است که علی رغم تفاوت های ظاهری خیلی از آدمها شبیه یکدیگرند...شاید به خاطر ایــنه که هر کس دنبال اینه که سریع گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه..این گلیم تیره بختی هاست! 
یعنی اگر من جای سعدی بودم میگفتم:
«بنی آدم عین همدیگرند!»
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک ٬ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت ٬

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم ٬ ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟!

من طرفدار سادگی بی حد و حصرم..طرفدار صداقت بی مرز..طرفدار مظلوم بودن...

Hold my breath as I wish for death
Oh please god,wake me
Now the world is gone I’m just one
Oh god,help me hold my breath as I wish for death
Oh please God help me

عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست..
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست
زود باشد
زود باشد که سراغ من تهمت زده را...
از همه شهر بپرسی و ندانند کجاست!