وما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جاءتنا

ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین...

باز هم پروانه ی من
این دل دیوانه ی من
سوی تو پر می کشد!
با خیال شمع رویت
داغ این سوز نهان را
تنگ در بر می کشد...






پ . ن :
به صداهای دور گوش می دهم،
از دور به صدای من گوش می دهند
من شعر را از حقیقت پیشانی تو در می یابم!

آتشی ز کاروان جدا مانده...

شب چه دشوار و بلند ،
وقتی از هم
نفسان خانه تهی است...


پ.ن :
باد سر ظهر
مزه ی  شن می‌داد.
بر ساحل سرد
دریاست که پیر می‌شود
موج به موج!

پ.ن : دریا
به پریشانی خود مشغول است...
چون موج که می‌آید و
بر می‌گردد
سودای رسیدن است در هر نفسم.
ای آبی مست!
کی بستر خاک را تهی خواهی کرد؟

پ.ن : هوا لطیف است و پاک،
 خطر نزدیک و جان سرشار از شرارتی شاد!
ما را چه نسبت است با
غنچه ای که از نشستن ژاله ای
 بر تنش بر خویش می لرزد؟

-چنین گفت زرتشت-

نامـش به لـب اهـل نیــازست علی
بـر خلوتـیان محـرم رازست علی
در مسجد کوفه چون شهیدش کردند
گفتــند:
مگر اهـل نمازست علی؟