--- 

دلم می خواهد بخوابم. یک خواب طولانی..
دیرم شده است ..
خوابی مال وقت هایی است که فکرهایم آنقدر از زندگی ام
جلو می افتند که هر چه می دوم بهشان نمی رسم..
این عاقبت آدمی است که جلوی پایش را نبیند
و حتی سنگی که به زمینش می زند را هم جدی نگیرد..

---

 این آهنگی که دیشب رامین می خواند را خیلی دوست دارم
همان که از زبان یک زندانی محکوم به اعدام بود.

رامین می گفت : شعر و آهنگ هم از خودش بوده..

دارم فکر می کنم . حتی آدم های مجرم هم می توانند
بی نهایت دوست داشتنی بشوند.
این را فقط خدا می داند..

---  جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را ..


« آری .. من بسیار زیسته ام! »

~ ..سعدی می گوید :
دو عاقل به مویی نگه دارند و
دو دیوانه به زنجیری بگسلند..

اللهم جعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام..



۱. هنگامی که علی اکبر به میدان رفت ، آمده است که
امام حسین(ع) خطاب به مادرش فرمودند :

« دعیه فقد اشتاق الحبیب الی لقاء حبیب»

او را رها کن
که دوست به دیدار محبوبش اشتیاق پیدا کرده است...

۲. آدم های خدا چقدر به هم شبیه اند..

که من با لعل خاموشش ، نهانی صد سخن دارم..

هستی
سرسری می گذرد
و لحظه ها
  در قاب های حبابی
می ترکند!


و من
تا ظهور شادمانی دیگر
تو را
به ترانه های ناسروده می سپارم!



یا راحم العبرات...
یا مقیل العثرات..