رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی
انعمت علیّ و علی والدیّ
و ان اعمل صالحا ترضـه
و اصلح لی فی ذریتی
انی تبت الیک
و انی من المسلمین..

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند..

۱. این پوستین خلق حکما چیز مهمی بوده است که
سعدی علیه الرحمه در گلستان چنین گفته :

تو نیز اگر بخفتی .. به از آنکه
در «پوستین خلق» افتی!

پ.ن : این روایت از همه بامزه تر بود..

۲.  توی زندگی لحظه هایی هست که هیچ وقت یادم آدم نمی ره..
بقیه لحظه ها چون شوخیه ، فراموش میشه.

من اون شب آخر رو هیچ یادم نمی ره..
هیچ ..
هر قدر هم که سنگ شده باشم
هر زمانی - حتی در اوج غفلت- یاد اون شب می افتم
تمام اطرافم رو فراموش می کنم..تمامش رو.

همینه که همون روز اول توی فرانسه روی یه تکه کاغذ
نوشتم که :
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز . آن طرف بیشترند..

و گذاشتم جلوی چشمم . که اگه خدای نکرده یه روزی یادم رفت
که همین نزدیکی ها . دفترچه ی کوچک من هم بسته میشه
با نهیبی سرشار از امید . یادم بیاره..
آدم خدا از مرگ نباید بترسه..
آدمی که از مرگ میترسه . آدم خدا نیست..

یکی هم اون اس ام اس اولی بود که تا مبایلم رو روشن کردم
فرستاده بود برام..

همون روز زیر همون بیت نوشتم :

دل نبندند عزیزان جهان در وطنی
که به یوسف ندهند
وقت سفر
پیرهنی!

۳. المنة لله که در میکده ،
-با وجود تمام تلاش هایی که از ازل صورت گرفته
و اقداماتی پیشگیرانه و مهندسی انجام شده-

هنوز که هنوز است . باز است!

داشتم امروز به بچه ها می گفتم :
من هیچ ربطی به کوروش و اون کتیبه ی باحالش ندارم.
...
دختر یزدگرد سوم رو هم از مسلمون ها با فرهنگ تر نمی دونم!
و هیچ منشوری هم جز بر مبنای حقوق اسلامی برای بشر قائل نیستم!

مشکل مردم ما ، نظام و دولت و اینها نیست.
مشکل مردم ما خودشون هستن.
ما به نحو عجیبی از هم متنفریم...
و به طور معجزه آسایی می تونیم تقصیر ها رو گردن یکی دیگه بندازیم.

اصلا به من چه که حافظ در شعرهایش پارسی را پاس نداشته
یا شاملو که عطار را -پشه زاهد- و فردوسی را -سواد نگرفته- می دانسته و
با اعتماد به نفس کامل اشعار حافظ را به طرز فاحشی اشتباه می خوانده..

ما آدم هایی شده ایم ذاتا اهل توجیه..
هر ایرادی هست از بقیه است!!!


پ.ن : به آخرین نفری که یه بار دیگه بگه « یه تکه کاغذ پاره»
یه جایزه ی نفیس اهدا میشه!

پ.ن : من هر چی بشم. نوکر ملت نمی شم!

این سزای آدمیه که موفقیت رو بیشتر از حقیقت دوست داره..

پدربزرگم قصه که می خواست بگه . همیشه یک بیت از گلستان
رو به عنوان مطلع می آورد که :

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند و بس ...

سر به دیوار غمت می گذارد دل ...




۱. اهل قرص خوردن نیستم..البته به شما ربطی نداره
خود حضرت عزرائیل واقف هستن به موضوع..

۲. بهترین راه سرگرم کردن خیلی ها
گوش کردن به حرف های آنهاست!

-یه آدم معروف-

۳. آلبر کامو می گوید :
من وقتی دستم به هیچ کاری نمی رود
به دموکراسی فکر می کنم !

۴. سرم درد می کند..
اما دلم نمی خواهد اوقات خودم را تلخ کنم
با این درد سر های همیشگی.

روزگار آدم عجیبی است
هیچ وقت نمی شود دستش را خواند
یعنی اگر هزار بار هم زخمت زده باشد
و با تمام وجود حس کنی که دیگر
جایی برای درد جدید نداری..
روزگار نشانت می دهد.

مشکل خیلی ها این است که می خواهند
مشکلات را حل کنند.
مشکلات را باید بی خیال شد
نباید حل شان کرد
چون اگر بر فرض حل هم بشوند
وقت مرگشان .  بچه ای
با استعداد تر از خودشان به دنیا می آورند!

۵. به دوستی می گفتم .. فکر کنم توی
ایران فقط داره به شمع ها خوش می گذره!