الان دیگه خیلی وضع فرق میکنه..هر چند باز میان آسمان و زمین کلبه ی کاغذی کلمات را تکرار میکنم...سنگینی سرسام آور این صدا برای خودم هم دردسر است..
خودخواهی آدمها مرا بدانجا کشانده که با خود سخن گویم..
نه قصد تلافی محبت(!) دوستان را دارم و نه قصد خودآرایی!..
چه اگر حتی این کلمات از سر هوس هم باشد چهار سال کافی است...
دیگر خسته شده ام...
خسته ام از تهمت هایی که تیرگی را نیز شرمنده میکند..
خسته ام از دست گلهای زردی که هر روز پست چی متظاهر محله قبلی مان برایم می فرستد..
خسته ام از خودخواهی آدمهایی که اگر من جای آنان بودم از خود فرار میکردم..
من و تو دیگر وجود ندارد..
تو شاید ولی من اصلا وجود ندارم..
من میان سیل اشک و آهی گرفتارم که جز آن زندگی ام را نسرشته اند..
من آخر خاکی میشوم غمناک و مغرور..
آن زمان خواهی فهمید که هرگز وجود نداشته ام..
به هیچ چیز دنیای مسخره ی تان دلبستگی ندارم...
شادی های دنیا را هرگز به یک دم این غم نمی خواهم/...
------
دارم میرم پابوس عشق!
بی خیال همه چیز..
فعلا نیستم... 
 

و تو می‌دانی٬
که سکوت
سرشار از حرف‌های ناگفته است
و اعتراف به عشق‌های نهان٬
و اعتراف به عشق‌های نهان٬
و اعتراف به عشق‌های نهان ...

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست..
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش..

                                   «خسته ام از دست دلهایی چنین
                                   پیش پا افتاده تر از خار و خس
                                   ای خوشا!
                                   ای خوشا دلهای دور از دسترس..»
به خدا قسم وقتی بعضی خبرها را میشنوم چنان اندوه عمیقی در قلبم خانه میکند که تو گویی نفس هایم به آهستگی آرزوی مرگ میکنند..به خدا قسم از آنان که رفتند خجالت میکشم و بر آنان که ماندند و ساکتند بیمناکم...که
«آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند»
چقدر تکرار تاریخ تلخ است..و تیرگی دلهای ناپاک نمایان!
چقدر کلام امام حسین(َع) به ذهن نزدیک است که:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم..
مردم برده ی دنیا هستند...دین بازیچه ی زبان آنهاست..
و چقدر دستهای خائن و ضعیف، چیره!
حاجی فیروز های خندان و سیاه چهره..نفس های پلید و ضعیف که نمی توان گفت محتاج تنفرند یا ترحم!...
«و خور القناة و خطل الرای..»۱
خدایگان اندیشه های تیره و نارسایند...
دل می سپارم به جادوی سخن زینب(س) آنجا که کاخ ویران یزید را می لرزاند:
«والله ما اتقیت غیر الله و لا شکوای الا الله..»
و آنجا که مردم کوفه را به سبب گناهی که حتی در جاهلیت مرتکب نشدند یعنی میهمان کشتن! این چنین خطاب میکند...
«هل فیکم الا الصلف و الشنف...»
آدمهای دروغ پرداز و بلند پرواز
«و ملق الاماء و غمز العداء»
دوست کشنده و دشمن نوازنده!
و شاید سرنوشت هر حقی چنین است که گاهی باطل در خاک او می روید و گاهی شعارحقی میدهد چندان جذاب و دلفریب که دلهای خام و ساده را چون بردگانی نفرت انگیز و درشت خویانی پست به هیجان می افکند..و تب تند به همراهش عرق تند است..و چه سود از پشیمانی..شاید آب رفته به جوی بازگردد اما..ماهی مرده را چه کنیم؟!
«ولبئس المولی و لبئس العشیر
و لبئس لظالمین بدلا..»
نوادگان و دست پروردگان سقف سیاه سقیفه سایه ی کثیف! خود را از سرمان کم نمی کنند..و چه خائنانه و بی شرمانه با دامن آلوده چهره ی خندان حق به خود میگیرند..
..آی مار قهقهه
ای درونت کشته ما را و برونت کشته با آوازه عالم را
-ای فقط آوازه،دیگر هیچ!-
خویشتن را بنگر ببین چونی؟
چیستی،آزار یا آزر؟
یا مهیب خویش خور آذر؟
آی مار قهقهه،هم زشت،هم پستی
همچنان بی رحم و سیری ناپذیری دون..

و بنگر چگونه با سخنان دهشت بار خود با نام دین حق را به زمین میزنند..بنگر چگونه سر را گذاشته و به دم چسبیده اند!..بنگر چگونه فساد و شهوت را مایه شهرت قرار داده اند! و چگونه تباهکاری و فساد را نیکویی و اصلاح و اعاده ی حیثیت می شمرند..
تا کی سکوت باید کرد..
آنجا که فاطمه(س) با دلی خونین چنین از سکوتش میگوید:
صبت علی مصائب لو انها
صبت علی الایام صرن لیالیا
که اگر روز چنین غمی را بر دوش کشد چهره در هم کشیده و از غم خورشیدش غروب میکند..
و بنگر که چه چگونه از خونها برای خود خانه ی زهد و ریا ساختند و چون عنکبوت شعارشان،
کهنه و فریبنده خود را بنده ی دنیای دون پرور کرده اند  و قوت غالبشان قدرت بود...
و وای بر آنان که اینان را یاری کردند:
«ویحهم!
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی فمالکم کیف تحکمون!»
وای بر آنان که حق را خوار و خفیف کردند..و باطل را یاری کرده تا از او ظلم بینند و هرگز نتوانند از کمند داممش رهایی یابند..و وای از آن روز که سر این سکوت با معنا بنا به ضرورت شکسته میشود که شک ندارم گردنها از شدت شرم خمیده و قامتشان شکسته خواهد شد..
و وای بر آن روز که نیرنگشان رسوا و چهره ی زشتشان نمایان شود..
و وای بر آن روز که کسی را یارای مقابله با حق نیست..
--

۱-نقل به مضمون از حضرت زهرا(س)

تمام تفاوت ما به فاصله ی «ایران اسلامی» و «اسلام ایرانی» معنا دارد..