استادهای نفت گاهی بضاعت کم دانشکده را
با لفظ «فرهنگ جریان پایین دست» مورد طعنه قرار می دهند.
من حرف های وقیحانه ی امروز را هم
به حساب همین -بی فرهنگی جریان پایین دست-می گذارم!
یادم می آید سال ها پیش در کتابی باعنوان-یک مشت تمشک- می خواندم:
«اشکالی ندارد.
من جای شما خجالت می کشم!»
واقعا حافظ چه نکته سنج بوده :
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد

«ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد!»

من
هر روز مجروح می‌شوم
تیر می‌خورم
اما در بیمارستان مسخره‌ام می‌کنند!

به یاد گریبان دریده ی شکوفه ها...

و همه ی این محبت های بی پاسخ را
تقدیم می دارم به پیشگاه
راهزنان عواطف سرگردان!
و این کاروان کلمات را
به دقایقی آرام که همیشه
مثل شقایق  وحشی
جوانمرگ میشوند...
«من ترجیح میدهم در راهرو ی بیمارستان و در انتظار پزشکی حاذق بمیرم! »

این نوشته ی روزنامه ی شرق هم در نوع خود جالب توجه است..

این دعای حضرت موسی با بیانی دل شکسته
در میان این همه دل آشفتگی های مصنوعی
مرهم دل انگیزی است که:

-رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر...