درد تو را چاره شراب است ، شراب !

ای دریغ از این عمر که بی روی تو بگذشت..



الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله...

میگفت اگه دستمو ول کنی گم می شی!
می گفتم : خدا نکنه!
اما روزگار بازیگوش تر از این حرف ها بود...

امروز داشتم بر می گشتم به خونه(؟)
یک دفعه یادم اومد عهدی رو که تا امروز فراموش کرده بودم
اینکه هر وقت بارون اومد بدویم...
وقتی آدم ها با سرعت از کنارم عبور می کردند
چهره ی هر کدامشان یه کنایه ی تلخ بود به نگاه های من...
داشتم فکر می کردم که تنهایی اول به سراغ چشم های آدم می آید
و بعد به قلبش سرایت می کند...

اما امسال بهترین هدیه ی زندگی ام را گرفتم!
گر چه هرگز لیاقتش را نداشتم
و نخواهم داشت...
همین که خیال می کنم تو دوستم داری
حالا هر چقدر هم ساده دل باشم
آرامم می کند
آنقدر که میتوانم به نگاه های همه بی تفاوت بشوم
و با خودم همون آهنگ کودکی رو بخونم که :

آسمان باشد گواه من
من مسلمانم
مسلمانم!

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن ، کاندر دل اندیشیده ام

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام!
حبس از کجا ، من از کجا ، مال که را دزدیده ام؟!

تو مست مست سر خوشی ، من مست بی سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی ، من بی دهان خندیده ام!

در زخم او زاری نکن ،‌ دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین داده ام تا این بلا بخریده ام

آنجا قفس با دوستان بهتر ز باغ و بوستان
« بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده ام...»



۱. به قول شاعر : درد کتفی کشیده ام که مپرس!

۲. نمایندگی مجلس بی خاصیت ترین شغلی است که در زندگی ام دیده ام!
البته وقت انتخابات بعضی ها که علاقه مند هستند 
به صورت خانوادگی از حقوق مردم دفاع کنند 
یه چیزی شبیه کارت عروسی  توی- زرشک پلو- 
و قاطی این- برنج زرد-ها میذارن
و اسم خود و عیالشان را روی آن می نویسن!

خوبـیش اینه که شما هم شانسی یکی از این غذاها حضرتی!
و اسم های بامزه ی درون آن را هم دیده اید و از شانس یه روز دقیقا
به همون نماینده میرسین که در بین صحبتاش با یکی دیگه میگه :

فعلا که مردم به ما رای دادن و اسم ما از صندوق بیرون اومده...

و شما هم کم نمی ذارین و می گین :

اینکه مردم به شما رای دادن قبول ، اما اسم شما از زرشک پلو بیرون اومده!

۳. یکی از مشکلات ما اینه که سیاسیون هیچ فکر خاصی برای اداره ی کشور
ندارن و تمام فکراشون واسه رای آوردنه!
واسه همین همه اینجوری هستن که میگن : ما نظر خاصی نداریم
ما همونی هستیم که مردم می خوان و همون جوری فکر می کنیم که
غالب مردم فکر می کنن.

خیلی منتظرم یکی رو ببینم بیاد صاف بگه :
من اینجوری فکر می کنم که می بینین. اگه خواستین که هیچ.
اگه نه : جهنم!

Ne me regardez comme ça, je t'aime et je suis fier de ça

عهد محبت نتوانم شکست...



بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست...

... جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی ، برود دل ز برت...

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...



۱.
و توکل علی العزیز الرحیم
الذی
یراک حین تقوم
و تقلبک فی الساجدین
انه هو السمیع العلیم

۲. من که شب ها ره تقوی زده ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم ، چه حکایت باشد!

۳. میگه توی زندگی هر کسی یه دوره ی سکوته!
سکوت محض...
هیچ خبری از هیچ کسی ... نداری و نمی خوای هم که داشته باشی!
نمی خوای حتی کسی ازت خبر داشته باشه!
حتی هیچ علاقه ای نداری ایمیلی رو که از دوستی گرفتی
و از شدت شوق چند بار خوندی ، جواب بدی!

۴. حتی از خدا نمی خواستم که دردم التیام پیدا کنه
آخر این تنها حسی بود که در این چند هفته داشته ام!
نمی خواستم به این زودی تموم بشه...

۵. می تونی خودت رو به بی خیالی بزنی..
مثلا بگی مولوی از حمله ی مغول خبر نداشته
یا اینکه «مرغ باغ ملکوت» هرگز به زمین نظر نداره...

اما اینا واسه من یه شوخیه!
به نظر من هر چند به نسبت اجدادمان بسیار تنبل تریم
به همان با هوشی و بی خیالی هستیم!
و همان اندازه هم از حرف حق زدن می ترسیم که
دیوان اشعار شاعران بزرگمان سرشار از گله از روزگار
به خاطر حرف مردم است!
این رو در ادبیات هیچ جای دنیا پیدا نمی کنی!