معلم دوم راهنمایی،بر خلاف تمام معلم های دیگر
به جای «ای نام تو بهترین سرآغاز»
با حزنی که هنوز به خوبی به خاطرم نزدیک است
می خواند:
تا عهد تو در بستم
عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد
نقض همه پیمان ها!
پ.ن: مزه های خالی از لطف دکتر فرهادی
کنایه های سحرآمیز دکتر بزرگمهری
دنباله رویهای کودکانه ی دکتر پیشوایی
تفاخر های بیجای دکتر باستانی
من از تکرار خیلی زود خسته میشوم!
همان سال اول به خط پایان رسیدم..جایی که
بیشتر دوستانم حتی بعد از اتمام تحصیل به آن نرسیدند
و بقیه نیز نخواهند رسید...
آدم ها وقتی جنبه های روحانی و معنوی شان را
فراموش میکنند خیلی کوچک میشوند
همین تکراری شان میکند..من از تکرار بیزارم!
تمام اینکه دوستی نمی تواند با من همراه شود
به همین است..هرکس جایی متوقف میشود/
بالاخره یک آرزویی ظاهرا جذاب پیدا میشود و یقه شان را میگیرد/
من باز تنها به پایان رسیدم...
تو فکر کن شکست خوردم!
اما من اینجا در خط پایان تنها ایستاده ام!
من از تکرار خسته ام...