c'était elle mon amour

تو را من چشم در راهم...



پ.ن : خبر از حال من نداری...

پ.ن : تقدیر هم نباشد
حیف است که با این زخم نمیرم...

پ.ن : این روزها از همانهاست که
دلم می خواهد سرم را به دیوار بکوبم!

پ.ن : احساس کسی را دارم که برای اولین بار چتر را اختراع کرد!
تا بعدا حسرت باران را بخورد...برای همیشه

پ.ن : پر از بغضم و حوصله ی گریه را هم ندارم!

پ.ن : مثه بارون اگه نباری...
 

LAST MOMENT

دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جایی که هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا
راه بروم
از کنار همان جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد...
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند!
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید
می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک تر به ماه
بمیرم ...



به چشمهایت قسم...
ان الانسان لفی خسر!

این بار به نامت قسم دادم آسمان را
که در آبی تو پرواز کنم
و دست شوق تو زیر بال هایم را بگیرد!

به نام تو که جادوی نامت
محفل آبی عاشقان را سرخ نگاه داشته است
به نام تو که مادرت
معنای پرواز بود...


پ.ن : اگر چه رو سیاهم پیش رویت...

پ.ن :
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق ها زده است!
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست!

در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتش سرکش و سوزنده هنوز...

پ.ن :

من از تمام خداحافظی ها و
پایان ها می ترسم!
من از تمام سال هایی که عبور می کنند
من از خاطره های ساده ام می ترسم....

Auf Wiedersehen mein süsses Herz

سکوت می کنم و عشق
در دلم جاری است
که این
شگفت ترین نوع
خویشتن داری است!

تمام روز اگر بی تفاوتم اما
شبم قرینه شکنجه
دچار بیداری است!

رها کن آنچه شنیدی و دیده ای
هر چیز
به جز من و تو
و
عشق من و تو
تکراری است!

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم
سرد و زرد و زنگاری است!

بهشت من!
به نسیم تبسمی دریاب!
جهان - جهنم ما- را
که غرق بیزاری است
!



پ.ن‌ : گاهی با تمام وجود می فهمم که
چرا 
دنیا زندان مومن است!

ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنو بربکم
فآمنا...

پ.ن :‌ بچه که بودم دکارت می گفت :
تنها چیزی که در دنیا به مساوات تقسیم شده است
عقل است
زیرا کسی از کمی آن گله نمی کند!
.
..

اما من از همان موقع گله داشتم!!!

پ.ن : راستش در این یک سال بزرگوار(!) نشده ام
که سکوتم
تمام و کمال
بی اعتنایی محض است
به آدم های کوچک و آرزوهای هم اندازه شان!

پ.ن : رفیق راهی و
از نیمه راه می گویی...
وداع با من بی تکیه گاه می گویی
.
هنوز حوصله ی عشق در رگم جاری است

نمرده ام که غمت را به چاه می گویی...

پ.ن :‌ چند صفحه ی دیگر که ورق بزنی
تمام میشود این
برگ های تنهایی...

به انتهای تنهایی بزرگ من
که
با لبخند سرخ حوا آغاز شد...

arrivederci il mio amore


اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه ...
با این همه امید قبولی
در امتحان ساده ی تو رد شدم

اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست

از خوبی تو بود
که من
بد شدم!


«قیصر امین پور»



پ.ن : دیوانه جان!

Queda Te Aqui

بس که پیدا بودی
هیچ کس با خبر از نام و نشان تو نبود

چشمه ای صاف
نهان در دل کوه
غنچه ای سرخ
نهان در دل مه
...

نگران همه بودی
اما
هیچ کس نگران تو نبود!

« عمران صلاحی»



پ.ن : می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
آنکس که چو ما نیست در این شهر
کدام است!

پ.ن : گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است!

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است!

¤¤¤¤¤¤

پ.ن : میگه : تقدیر چنین بوده ...

می گویم : باید ازش تقدیر به عمل بیاد!

پ.ن : آفتاب مهربانی!

خاک عالم
بر سر من!

پ.ن :‌ خطی نکش
راهی نرو
حرفی مزن
که بگویند عاشقی!

پ.ن : به قول اخوان :

خانه ات آباد‌ !
ای ویرانی سبز عزیز من!
...
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم...

پ.ن : چقدر این شعر قشنگ است! :


جواب سوال ام تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر

که من پاسخی چون تو می خواستم
مباد آرزویم از این بیشتر

نشستم به بامی که بامی-ش نیست
شگفتا ! دلم می زند باز پر

نفس گیر گردیده آرامشم
خوشا بار دیگر هوای خطر !

برآن است شب تا به خوابم کشد
بزن باز بر زخم من نیشتر

دلم جرات اش قطره ای بیش نیست
تو ای عشق ! او را به دریا ببر!