السلام علی الرضیع الصغیر



...

امام سجاد روحی له الفداء می فرماید که در شب عاشورا
کنار عمه ام زینب نشسته بودم و او مداوای من میکرد.
حضرت اباعبدلله در خیمه خویش مشغول اصلاح شمشیر خود بود..
و زمزمه می کرد :
یا دهر اف لک لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب او طالب قتیل
و الدهر لا یقنع بالبدیل
..

و این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد.. و من مقصودش را
دریافتم و گریه راه گلویم را بست و بغض در سینه ام حبس شد
ولی جلوی اشک خود را گرفتم ...
اما عمه ام زینب . .
وقتی این کلمات را شنید..پریشان و گریان به خیمه ی برادر رفت..
تا اینکه به حسین (علیه السلام) رسید و با گریه می خواند :

واثکلاه لیت الموت اعدمنی الحیاة
الیوم ماتت فاطمة امی
و علی ابی
و حسن اخی...
وا مصیبتا..ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود ..
امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند..

در این هنگام امام حسین (ع) خواهر را به آرامش فرا خواند..
زینب سلام الله فرمود : یا ابا عبدالله .. آیا کشته می شوی؟ جانم بقربانت.

و ترقرقت عیناه و قال :

لو ترک القطا لیلا لنام . ..

پ.ن‌ : در چند مکان مختلف در بین راه از مدینه تا مکه و بعد تا کربلا
امام اشاره می کنند به تقدیر الهی که 
و فدیناه بذبح عظیم...
و برای ما که در رکاب حسین (ع) نبودیم تا جان خود را تقدیم کنیم
تا لااقل سپری باشیم برای تیری که قلب حضرت را شکافت..
همان تیری که هرگز حضرت نتوانست از قلب نازنین اش بیرون بکشد..
برای ما .. کمترین وظیفه این است
که نگذاریم حادثه ی عظیم کربلا فراموش بشود..
و بدانیم مجلس امام حسین (ع) از بزرگ ترین شعائر الهی است..
حتی از صفا و مروه هم بزرگ تر ..
که امام حج را برای آن نیمه رها کرد.

پ.ن : آن دم آخر که حضرت از شدت جراحت روی زمین افتاده بودند..
به سختی به شمشیر تکیه دادند..
با این حال هیچ کس جرات نداشت نزیک به حضرت بشود
و حمله کند 
و می ترسید که هنوز رمقی در بدن پسر علی باشد..
پس شمر لعنه الله علیه که این حالت بدید
دستور داد تا به خیمه های حضرت هجوم ببرند ..
تا معلوم شود که چقدر از توان حضرت باقی مانده..
و همانجاست که امام آن جمله ی معروف را می خواند که

ان لم یکن لکم دینا فکونوا احرارا فی دنیاکم...

و بعد امام سنگینی در سینه ی خود احساس می کند..

و الشمر جالس علی صدرک ..
و مولغ سیفه علی نحرک . ..
قابض علی شیبتک بیده
ذابح لک بمهنده ..

تو را تنها تو را باید سرودن

احمد عزیزی  خطاب به امام خامنه ای (سلم الله نفسه)
می سراید که :

سلام ای وارث خون شهیدان
حسین سرزمین بایزیدان...

و من فکر می کنم که گاهی مردم درست مثل ایهام
این بیت ..دو دسته اند..
آنها که بایزیدند و آنها که با یزیدند ...

و الله یهدی من یشاء الی صراط المستقیم
...

تو را عاشق شود پیدا
ولی مجنون نخواهد شد...



پ.ن :
یا رئوف یا رحیم ..

پ.ن : جمع شده ایم دور هم و نزدیک عید غدیر است
اما چند قدم آن طرف تر
دستم می رسد به کتاب مقتل..
..
به خدا که کسی نفهمید اشک هایم را
میان همهمه ی لبخندهای دوست داشتنی..
میان اینکه دلم می خواست
همانجا با تو باشم..
و
این معجزه ی من نیست..
این سحر اسم تو است که این روزها
تا به من می رسد
چشم هایم بی قرار می شود..

پ.ن : حال از زبان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از زبان آنکه شنید از زبان دوست ..

حتما می دانی..که چقدر بی تابم

چه شب است یارب امشب که ستاره ای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم..

پ.ن :فراموشم نکرده ای .. اما انگار
قسمت نیست تا قبل از مرگ
دیداری باشد..
حالا نپرس که چرا هر قلمی
را با این مطلع امتحان می کنم که
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیش تر ند ..